آیه 64 سوره کهف
<<63 | آیه 64 سوره کهف | 65>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
موسی گفت: آنجا همان مقصدی است که ما در طلب آن بودیم، و از آن راهی که آمدند به آنجا برگشتند.
موسی گفت: این [جای فراموش کردن ماهی] همان است که ما در طلبش بودیم. پس با پی گرفتن جای پای خود [از راهی که آمده بودند] برگشتند.
گفت: «اين همان بود كه ما مىجستيم.» پس جستجوكنان ردّ پاى خود را گرفتند و برگشتند.
گفت: آنجا همان جايى است كه در طلبش بودهايم. و به نشان قدمهاى خود جستوجوكنان بازگشتند.
(موسی) گفت: «آن همان بود که ما میخواستیم!» سپس از همان راه بازگشتند، در حالی که پیجویی میکردند.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
قصصا: قصص (بر وزن شرف): تعقيب، سرگذشت، نقل سرگذشت. منظور از آن در آيه معناى اوّل است. «فَارْتَدَّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً» يعنى تعقيب كنان به نشانه قدمهاى خود باز گشتند.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَ ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً «64»
(موسى) گفت: اين همان (محلّ قرارى) بود كه در پى آن بوديم. پس از همان راه برگشتند، در حالى كه ردّ پاى خود را (به دقّت) دنبال مىكردند.
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً «65»
پس (در آنجا) بندهاى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود، رحمتى (عظيم) به او عطا كرده بوديم و از نزد خود علمى (فراوان) به او آموخته بوديم.
نکته ها
چنانكه امام صادق عليه السلام فرمود: موسى در علم شرع از خضر آگاهتر بود، ولى خضر در رشته و مأموريّت ديگرى غير از آن، آگاهتر بود. «1»
مراد از «عبد» در اين آيه، حضرت خضر است كه به دلائل زير پيامبر بوده است:
الف: كسى كه استاد پيامبرى همچون موسى مىشود حتماً از پيامبران است.
ب: تعابير «عَبْدِنا*، عَبْدِهِ*، عِبادِنا» در قرآن، غالباً مخصوص پيامبران است.
ج: خضر به موسى گفت: تمام كارهاى خارقالعاده كه از من ديدى و صبر نكردى، همه طبق فرمان و رأى خدا بوده، نه رأى من. «ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي»
د: موسى به خضر قول داد كه من خلاف دستور تو كارى انجام نمىدهم، «لا أَعْصِي لَكَ امراً»
«1». تفسير الميزان.
جلد 5 - صفحه 199
و كسى كه پيامبر اولواالعزمى، تسليم بىچون و چراى او مىشود، حتماً معصوم و پيامبر است.
ه: علم لدنّى، مخصوص انبياست. خداوند درباره خضر فرمود: «عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا»
و: بعضى از مفسّران نيز مراد از «رَحْمَةً» را نبوّت دانستهاند. «آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا»
پیام ها
1- برخى علوم، با تمرين و تجربه و آموزش به دست نمىآيد و علم لدنّى لازم دارد، مانند علم انبيا. «مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»
2- سرانجام رنج و جويندگى، يافتن و رسيدن است. «فَوَجَدا عَبْداً»
3- در جامعه، خضرهاى راهنما يافت مىشوند، «1» مهم گشتن و پيدا نمودن و شاگردى آنان است. «عَبْداً مِنْ عِبادِنا»
4- كسى كه مىخواهد مردم را به عبوديّت خدا فرابخواند، بايد هم خودش و هم استادش عبد باشند. «مِنْ عِبادِنا»
5- دريافت رحمت و علم الهى، در سايهى عبوديّت است. عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً ... وَ عَلَّمْناهُ
6- بالاتر از هر دانايى، داناترى است، پس به علم خود مغرور نشويم. عَبْداً ... عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً
«1». طىّ اين مرحله بىهمرهى خضر مكن * ظلمات است بترس از خطر گمراهى (حافظ)
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالَ ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً (64)
چون يوشع واقعه را شرح داد، موسى عليه السلام را عجب آمد از رفتن ماهى به دريا و مطلب را دريافت: قالَ ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ: گفت موسى به يوشع: آن امر ماهى و واقعه او، آن چيزى بود كه مىطلبيديم؛ زيرا حق تعالى به من وحى فرموده بود كه آن ماهى، ما را راهنمائى خواهد نمود بدان كسى كه مىطلبيم.
فَارْتَدَّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً: پس بازگشتند بر نشانههاى قدم خود از پى
«1» مجمع البيان ج 3 صفحه 480.
جلد 8 - صفحه 86
رفتنى. حاصل آنكه: چون دانستند كه از مقصد گذشتهاند، باز پس آمدند بر آن راه كه رفته بودند تا به نزديك صخره رسيدند. ماهى را در دريا، و راه شكافته او بديدند. موسى عليه السلام دانست كه اين آيت و دلالتى است كه خداى تعالى نموده، بر اثر آن برفتند تا نزديك خضر رسيدند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً (60) فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً (61) فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً (62) قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلاَّ الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً (63) قالَ ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً (64)
ترجمه
و هنگاميكه گفت موسى به پير و جوانش پيوسته خواهم رفت تا برسم بمحلّ تلاقى دو دريا يا بگذرانم روزگارى دراز
پس چون رسيدند بمحلّ تلاقى دو دريا فراموش كردند ماهى خودشان را پس گرفت راه خود را در دريا راهى پوشيده
پس چون گذشتند گفت به پير و جوانش بياور نزد ما چاشت ما را بتحقيق ديديم از اين سفرمان رنج و سختى
گفت خبر دارى هنگاميكه جاى گرفتيم در كنار آن سنگ پس همانا من فراموش كردم ماهى را و نبرد از ياد من آنرا مگر شيطان كه ذكر كنم آنرا و گرفت راه خود را در دريا شگفت آور
گفت اين بود آنچه كه طلب مينموديم پس برگشتند بنشانهاى پاى خودشان پىجويان.
تفسير
- قمّى ره فرموده چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى قريش قصه اصحاب كهف را بيان فرمود گفتند بما خبر ده از عالمى كه خداوند امر فرمود بحضرت موسى كه پيروى از او كند و چگونه بوده است حكايت آن پس اين آيات نازل شد و جهت اين مأموريّت آن بود كه چون خداوند با حضرت موسى تكلّم فرمود و الواح تورية را بر او نازل كرد و در آن نوشته شده بود موعظه از هر بابى و بيان مفصّل از هر چيزى چنانچه در قرآن ذكر فرموده آنحضرت مراجعت فرمود نزد بنى اسرائيل و بمنبر رفت و كرامتهاى الهى را كه باو شده بود نقل فرمود و در دل خود گفت خدا از من عالمترى نيافريده و خداوند بجبرئيل فرمود درياب موسى را كه هلاك شد و باو اعلام كن كه در محلّ تلاقى دو دريا كنار سنگى مردى است كه داناتر از تو است برو نزد او و از علمش تعلّم نما پس جبرئيل نازل شد بر حضرت موسى و مراتب را بعرض رسانيد و آنحضرت پيش خود كوچك شد و دانست كه خطا كرده و ترسيد و بوصى خود يوشع گفت خدا مرا امر فرموده كه پيروى كنم از مردى كه در محلّ تلاقى دو دريا است و از او تعليم گيرم پس يوشع براى توشه راه ماهى نمك زدهاى را برداشت و بيرون آمدند و چون بآن مكان رسيدند مردى را ديدند كه به پشت خوابيده و نشناختند او را پس وصى موسى عليه السّلام ماهى را در آورد و به آب شست
جلد 3 صفحه 436
و روى آنسنگ گذارد و از آنجا گذشتند و ماهى را فراموش نمودند و آن آب، آب حيات بود و ماهى زنده شد و داخل آب گرديد و موسى عليه السّلام و يوشع رفتند تا خسته شدند پس آنحضرت بوصى خود گفت بياور چاشت ما را ما در اين سفر رنج برديم و او بياد ماهى افتاد و گفت من ماهى را فراموش كردم از روى سنگ بياورم و موسى عليه السّلام گفت آنمرد كه ما ديديم نزديك سنگ همان مقصود ما بود پس برگشتند از همان راهى كه آمده بودند نزد آنمرد و او مشغول نماز بود موسى عليه السّلام صبر كرد تا او از نماز فارغ شد و سلام كرد و ظاهرا اين حديث را قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و روايات ديگرى مؤيد اين مضامين هم نقل شده است و ظاهر آيات شريفه و مفاد روايات معتبره آنستكه و ياد آور اى پيغمبر وقتى را كه گفت موسى عليه السّلام بوصى جوان يا جوانمرد خود كه تابع و خدمتگذار او بود همواره سير خواهم نمود تا برسم بمحلّ تلاقى دو دريا كه يكى درياى روم و ديگرى درياى فارس است و آنمكان ميعاد ملاقات آنحضرت با حضرت خضر بود يا آنكه سير مينمايم مدّت مديدى كه قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده مراد هشتاد سال است و چون رسيدند بمحلّ تلاقى دو دريا يوشع بن نون وصى و خدمتگذار او فراموش كرد ماهى را كه براى توشه راه آورده بود و حضرت موسى هم بياد ماهى نبود پس هر دو فراموش كردند آنماهى را كه براى توشه راه برداشته بودند و ماهى چون بآب زندگانى شسته شده بود زنده شد و گرفت راه مقصود خود را در زير آب دريا راهى پوشيده از انظار و رفت و هر دو از آن مكان حركت كردند و چون مقدارى راه پيمودند حضرت موسى كه تا آنوقت خسته و گرسنه نشده بود گرسنه شد و بيوشع بن نون فرمود غذاى چاشت ما را بياور بخوريم ما در اين سفر خسته و رنجور شديم و اين بخواست خدا بود كه متذكّر ماهى شود و زياد از ميعاد دور نگردد و او در جواب عرض كرد آيا ديدى چه روى داد وقتى كه جاى گرفتيم ما در كنار آنسنگ همانا من فراموش كردم ماهى و قصه او را كه در آب شستم و زنده شد و راه خود را در دريا گرفت و رفت با آنكه اين امر عجيبى بود و نبايد فراموش شود معلوم ميشود اين كار شيطان بود كه چنين امرى را از نظر من محو نمود و مرا بفراموشى انداخت و نگذارد قضيه را عرضه دارم حضرت موسى فرمود اين زنده
جلد 3 صفحه 437
شدن ماهى نشانه مطلوب ما بود و آن مرد كه ديديم حضرت خضر بوده و برگشتند بجاى اوّل خودشان و بنابر اين بيان، قضيّه زنده شدن ماهى را حضرت يوشع مشاهده نموده و آنچه فراموش شده نقل آنست براى حضرت موسى و اينمعنى اگر چه با ظاهر قسمت اخير روايت قمّى ره كه نقل شد وفق ندارد ولى در روايت عيّاشى از صادقين عليهما السّلام تصريح شده و با ظاهر قرآن موافق است چون ظاهر آنستكه و اتّخذ سبيله فى البحر عجبا جزء كلام حضرت يوشع است نه كلام مستقلّى از خداوند تا تكرار مطلب سابق باشد با تفاوت مختصرى يا اخبار از تبعيّت حضرت موسى باشد از ماهى و رفتن بجزيرهاى كه در آن حضرت خضر بوده چنانچه از بعضى از اقوال و اخبار استفاده ميشود چون اگر چنين بود بايد اينجمله مؤخر باشد از قول خداوند فارتدّا على آثار هما قصصابا آنكه مرجع ضمير مستتر در اتّخذ ظاهرا حوت است كه قريب است نه موسى عليه السّلام كه بعيد است و بعضى نسيان را در هر دو مورد بمعناى فقدان و گم كردن گرفتهاند و اينمعنى علاوه بر آنكه بخودى خود خلاف ظاهر است چون حقيقت نسيان فراموشى است نه گم كردن، يكى از دو خلاف ظاهر مذكور را هم لازم دارد و عجب در آنستكه بعضى كلمه عجبا را كلام مستقلّى از حضرت موسى دانستهاند و گفتهاند كلام يوشع در كلمه سبيله تمام شد و موسى جواب گفت عجبا يعنى تعجب ميكنم از اين امر تعجب كردنى با آنكه واضح است كه بعد از اين كلمه، خدا فرموده قال تا فاصله باشد بين كلام يوشع و جواب موسى عليه السّلام و تصوّر نشود كه چگونه ممكن است پيغمبر و وصى او چيزى را فراموش كنند چون سهو و نسيان از لوازم بشريّت است خصوصا در اين قبيل امور و با عصمت انبياء منافات ندارد علاوه بر آنكه نسيان از يوشع بوده و حضرت موسى فقط بياد ماهى نبوده و در بدو كلام نسبت نسيان از باب تغليب و همسفر بودن بهر دو داده شده و بعدا تصريح شده كه فراموشى از يوشع بوده و ممكن است هنوز بمنصب وصايت نرسيده بوده و امّا از اين اشكال كه حضرت موسى پيغمبر مرسل بلكه اولو العزم بوده و نبايد كسى در عصر او اعلم از او باشد ائمه اطهار عليهم السّلام جواب فرمودهاند و حاصلش آنستكه اين در علوم ظاهره است و آنچه در كتب سماوى ايشان بيان شده ولى علم غيب مخصوص بخدا است بهر كس هر چه خواسته باشد
جلد 3 صفحه 438
باقتضاء مصلحت عطا ميفرمايد و حضرت خضر هم پيغمبر مرسل بوده و معجزش آن بود كه روى هر چوب خشك و زمين خشكى كه مىنشست سبز ميشد و باين سبب او را خضر ناميدند و اسم اوبليا بود پسر ملكا پسر عامر پسر ارفحشد پسر سام پسر نوح عليه السّلام و او در مقدّمه لشگر ذو القرنين بود كه براى پيدا كردن آب زندگانى ميرفتند خضر آنرا يافت و نوشيد و ذو القرنين نيافت و او زنده و پاينده و راهنماى خلق است و در ركاب امام زمان عليه السّلام حاضر و ظاهر ميگردد و كلمه سربا ظاهرا مفعول دوم اتّخذ است و جمله ان اذكره بدل است از هاء در ما انسانيه و دلالت دارد بر آنكه منسى، ذكر حوت است نه خود او و عجبا ظاهرا صفت است براى اتّخاذا مقدّر يعنى گرفت راه خود را در دريا گرفتن عجيبى و شايد مصدر براى فعل مقدّر باشد يعنى تعجّب ميكنم تعجّب كردنى و قصصا مصدر است براى فعل مقدريكه دلالت ميكند بر آن فارتدّا على آثارهما يعنى متابعت نمودند از جاى پاى خودشان متابعت نمودنى و اينكه يوشع عليه السّلام فراموشى خود را نسبت بشيطان داده براى آنستكه هر نقص و ضررى از ناحيه شيطان بانسان ميرسد و فراموشى نقص است و ضررش آن بود كه از مقصد دور شدند و بزحمت افتادند و مجبور بمراجعت شدند و ضمنا خواسته است عذر خواهى از اين قصور خود براى حضرت موسى كرده باشد و در بعضى از روايات ذكر شده كه ماهى كباب كرده بود و از ترشح آب حيات بآن زنده شد و بدريا رفت و اللّه اعلم ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَ ذلِكَ ما كُنّا نَبغِ فَارتَدّا عَلي آثارِهِما قَصَصاً (64)
حضرت موسي دانست که بمقصد رسيده فرمود همين است که ما ميطلبيديم پس در مقام پيدا كردن مقصود خود بر آمدند و پيدا كردن آثار خود که ملاقات خضر باشد گردش كردند.
قالَ ذلِكَ موسي فرمود اينست ما كُنّا نَبغِ آنچه که ما طلب ميكرديم چون بحضرتش وحي رسيده بود که در يك همچه موقعي در مجمع البحرين بندهايست عالم ببواطن امور حضرت موسي پيجوري ميكرد از او چون موضع را شناخت بنا كرد گردش كردن فارتدا در اطراف صخره علي آثارهما پيدا كردن مطلوب و مقصود و منظور خود قصصا در مجمع البحرين قصص را تتبع امر تفسير كرده که حضرت موسي با دقّت گردش ميكرد.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 64)- و از آنجا که این موضوع، به صورت نشانهای برای موسی در رابطه با پیدا کردن آن عالم بزرگ بود: «موسی گفت: این همان چیزی است که ما
ج3، ص56
میخواستیم» و به دنبال آن میگردیم (قالَ ذلِکَ ما کُنَّا نَبْغِ).
«و در این هنگام آنها از همان راه باز گشتند در حالی که پی جوئی میکردند» (فَارْتَدَّا عَلی آثارِهِما قَصَصاً).
در اینجا یک سؤال پیش میآید که مگر پیامبری همچون موسی ممکن است گرفتار نسیان و فراموشی شود که قرآن میگوید: «نَسِیا حُوتَهُما» (ماهیشان را فراموش کردند).
پاسخ این است که مانعی ندارد در مسائلی که هیچ ارتباطی به احکام الهی و امور تبلیغی نداشته باشد یعنی در مسائل عادی در زندگی روزمره گرفتار نسیان شود و این نه از یک پیامبر بعید است، و نه با مقام عصمت منافات دارد.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم